سوره ی فصیح نور بر لب تو می شکفت / آفتاب عشق و درد در دل تو می تپید
پاره پاره و کبود زیر سم اسب ها / از تن معطرت باغ لاله میچکید
بودنی چنان وسیع،مثل تو زمی نداشت / رفتنی چنین شگفت، چشم آسمان ندید
باغ های خشک را نام سبز تو بهار / قفل های بسته را نام روشنت ،کلید
ماندنی ترین غزل،خواندنی ترین سرود /کی توان تورا نوشت؟ کی توان تو را سرود؟