سوره ی فصیح نور بر لب تو می شکفت / آفتاب عشق و درد در دل تو می تپید
پاره پاره و کبود زیر سم اسب ها / از تن معطرت باغ لاله میچکید
بودنی چنان وسیع،مثل تو زمی نداشت / رفتنی چنین شگفت، چشم آسمان ندید
باغ های خشک را نام سبز تو بهار / قفل های بسته را نام روشنت ،کلید
ماندنی ترین غزل،خواندنی ترین سرود /کی توان تورا نوشت؟ کی توان تو را سرود؟
وقتی که زمین ز عشق و احساس افتاد
گلبربگ گلی ز شاخه ی یاس افتاد
شد بال صعود جمله ی عالمیان
آن دست که از پیکر عباس افتاد
آب هم شرمنده ی عباس شد
حسینی باش که در محشر نگویند چرا پرونده ات امضا ندارد؟
گفتمش نقاش را عشق را تصویر کن در بیابان تصویر یک سقا کشید
گفتمش سختی و درد و آه را ترسیم کن گریه کرد و آه کشید و زینب کبری کشید
گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید
گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست؟ گفتا که حسین بیش از آن می ارزد.